توضیحات
هسته نقش جدید رهبر، پرورش یادگیری در سازمان با دانش توزیع شده است.
در کتاب بخوبي رهبران سنتي که بيشتر به قدرت قانوني تکيه دارند و همانند ناظم مدرسه در پيادهسازي خشک قوانين تأکيد دارند، در مقايسه با رهبران اثربخش قرار ميگيرند که به سه بند پردازش علم (دانش)، اعتمادسازي و استفادهي کليدي از قدرت با تعامل بين آنها ميپردازد. لازم به ذکر است هر چقدر سطح دانايي کارکنان افزايش مييابد و رهبران نياز دارند که فرهيختگان را مديريت و راهبري کنند، حرکت از سمت اقداماتي چون سنجش، نظم و کنترل که پيشتر در سطح کارخانجات و گروههاي عزيز کارگري کاربرد دارد، به سمت مفاهيم توليد و توزيع دانش، اعتماد متقابل و قدرت درست ضروري ميشود. در رهبري اثربخش در سطح سازمانهاي يادگيرنده و تندآموز مفاهيم يادگيري، ياددهي، يادگيريزدايي و پرهيز از يادگيريگريزي معنا و مفهوم مييابد. و ديگر زمان آن سپري ميشود که رهبر سازمان عقل کل باشد و کارکنان رباتهايي پيادهکنندهي مفاهيم باشند. در فضاي جديد رهبران نيز به منظور دانش، يادگيري و عملکرد به کارکنان وابسته هستند. رهبران اثربخش با طرح سؤالات درست ضمن به چالش کشيدن استراتژي و فعاليتهاي فضاي فکر جمعي و مميزي درون سازماني را فراهم ميسازند، برخلاف رهبران سنتي که تصور ميکنند سؤال سبب ميشود که سطح انتظارات و توقعات بالا برود. رهبران اثربخش به اهميت سؤال واقف هستند. پس يک پرسش مناسب فرايند منشعبي را شکل ميدهد که چندين تفکر و قابليت جديد را ايجاد ميکند و ديدگاههاي جديد را آشکار ميسازد. و کساني ميتوانند خوب سؤال کنند که حساسيت ذهني داشته باشند و متفاوتنگر باشند، و اين ميسر نميشود مگر ذهن دانشي و پرسشگر داشته باشند.
براي نمونه به اين سؤالات توجه کنيد:
کالاها و خدمات ما چه ميزان در رفع نيازهاي مشتريان موفق هستند!
محصولات ما چقدر با اهداف شرکت سازگار هستند!
ميزان موفقيت ما در بازدهي چقدر است!
محصولات و فعاليتهايمان چقدر در راستاي برنامههاي کلي سازمان هستند!
در راستاي مسئوليت اجتماعي چقدر به منوفقيت دست يافتهايم!
برند جامع ما در نزد مخاطبان هدفمان چه جايگاه و تصويري را دارد!
رهبران ضعیف این نکته را نمیخواهند درک کنند که نظام پاداش رقابتی باعث عدم اعتماد می شود.
رهبران اثربخش استراتژي کاروکسب را با ارزيابي محيط کاروکسب، تحليل موقعيت کاروکسب، بررسي استراتژيهاي جايگزين و تکميل استراتژي انتخابي پيش ميبرند، نه بر اساس دستور لازمالاجرايي که بر پايهي قدرت قانوني خودشان باشد را در سازمان جاري کنند. پس رهبران اثربخش به مديريت يادگيري و استفاده از سرمايههاي فکري بيشتري نياز دارند. و همين فضا را براي نيروي کار دانشي ايجاد ميکنند. نيروي کار دانشي در آزادانه سؤال پرسيدن، رشد فردي، خرد مسئوليتپذيري و خلقوخوي همکاري شناخته ميشود.
فهرست مطالب
بخش اول: دانش
فصل اول: رهبري: شرايط جديد
فصل دوم: يافتن دانش
فصل سوم: از دانش به عمل
فصل چهارم: دانش و يادگيري
فصل پنجم: استرس دانش و کارکنان دانشي
بخش دوم: اعتماد
فصل ششم: اعتماد و فرايند تصميمگيري
فصل هفتم: تعيينکنندههاي اعتماد
فصل هشتم: قوانين اعتماد
بخش سوم: قدرت
فصل نهم: قدرت قانوني فرايند تصميمگيري
فصل دهم: برنامهي کاري (دستورجلسه)، نيرويابي و قدرت بازنگري
فصل يازدهم: توانايي رهبران براي مشاوره
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.